من منتظر تو ، تو منتظر من
حاشا که غریبه ..... روزگار م
راهها همه بود نشان در من
نه آنِ خود ، کردم رهایش
گذر عمر چه بی ثمرست
آنچه که دارم انتظارش
خواست صاحب حق همینست
من منتظر تو ، تو منتظر من
تا رسیدن تو گذر ز سدها
تنها چیزی که باقیست دلِ بی قرار
گر اوخواهد رسیدنی با هم
چاره ساز ، راه هموار کند
تلاشها بی ثمر است
خواست حق تعالی همینست
من منتظر تو ، تو منتظر من
حاشا که غریبه ..... روزگارم